فرشته اسمانی مامان و بابا

 


احوالات حدیث گلی

دوازده ماهگیت مبارک عزیزم

وقتی که پاتو گذاشتی روی این زمین خاکی             

تموم گل های عالم شدن از دست تو شاکی           

خدا هم هواتو داشته ، تو رو با گُلا سرشته            

با تو دنیای پر از درد ، واسه من مثل بهشته           

لبخند خونه مون، قهقه ی زندگی مون، همه چیزمون شدی تو

خبر خبر یه خبر خوش

حدیث خوشگله مامان دندون درآورد.

93/11/10 خونه دایی محمد (دایی مامان ) بودیم مامانی داشت بهت آب میداد که یه دفعه صدای دندونت و شنید و همه مونو خبردار کرد.عزیزکم الان دو تا دندون کوچولوی خوشگل داری قربونت بشم

آش دندونی تم قراره روز تولدت بپزیم.

تولدتم ان شالله زودتر میگیریم به خاطر ایام فاطمیه.

میام خبرای تولدو میزارم واست عزیزم.

اینجا تولد دخترعمه ات رفته بودیم خوشگل مامان

عاشق این خنده اتم عزیزمممممممم

ارزش بودنت راازیک لحظه نبودنت میتوان فهمید.

 کنارتو بودن برای ما دلیل یک زندگیست.

 امیدی باش برای زندگیمان.

 اگرآسمان به عظمتش، دریا به تلاطمش ،کوه به استواریش و آفتاب به گرمایش مینازد ما هم به تو که بهونه ای برای بودنمان شدی مینازیم.

   دوستت داریم                  مامان و بابا

 


تاریخ : 02 اسفند 1393 - 20:45 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 2833 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

آلبوم ده ماهگی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام سلام صد تا سلام 

 حدیثم می خواهم از تو بنویسم برای تو که در تمام لحظاتم وجود داری، خنده هایم برای توست، تو با منی چون در قلب منی، قلبم را با دنیا عوض نمی کنم، چون تو در آنی و من عاشقانه تو را دوست دارم.

عروسکم یازده ماهه شد هوراااااااااا
عزیز دلم تو ده ماهگیت بوس کردنو یاد گرفتی قشنگ عروسکاتو بوس میکنی ناز میکنی براشون لالایی میخونی قربونت برررررم من
اونقدر کارای جالب و خوشمزه میکنی که خیلی وقتا از ثبت شون با دوربین جا میمونه مامان، ولی بدون که همه لحظه هاتت ثانیه به ثانیه تو ذهنم هک میشه و من با شیرینی اونا زندگی میکنم عزیزکممممم.
از دندونات هنوز خبری نیست جیگرممممممم
به عروسکات میگی به به
به دایی میگی دادا
به بیرون رفتن میگی دردر
به ماشین میگی دودود
تو کلمات انگلیسی چون به طور رسمی تازه شروع کردیم به یادگرفتن کاردستی های گوسفند سفید و سیاه و بهت نشون میدم تشخیص میدی کم کم رنگها رو از هم.
وقتی میگم nose بینی رو نشون میدی خوشگلم
میری کشوها رو باز میکنی وسایلاشونو میریزی بیرون من جمع میکنم شما در حال ریختنی جوووون دلم نکن مامان...
عاشق پیام بازرگانی لوسی هستی ذوق میکنی وقتی اونو میبینی
تا جایی که ذهنم یاری کرد تو این پستت نوشتم از کارات بقیه شو یادم بیاد پست بعدی مینویسم گلم
یه سری از عکسهاتو میزارم واست عزیزمممممم.
پروردگارا.........خدای مهربانم......دردانه ام را به دستان توانای تو میسپارم که تو بهترین نگهبانی.

تاریخ : 22 دی 1393 - 20:39 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 1282 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

شب یلدا

بسم الله الرحمن الرحیم

اولین شب یلدات مبارک عزیزم

سلام به نفسم،به نبض قلبم

شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه،
نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛
شبى که داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود.

عکسهای حدیث گلم با لباس هندونه ایی به همراه خوراکی های اینروز و کیک هندونه ایی با شال و کلاه هندونه ایی و پالتو واسه خوشگلم که کادوی مامان نرگس و بابا جون و خاله هاش و دایی برا حدیث بود.توی ده ماهگیت


عزیز دلم یه ماچ یلدایی از اون صورت ماهت هندونه ی خوشگلم

خدایاااااااااااا شکرت


تاریخ : 08 دی 1393 - 20:45 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 1431 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

آلبوم نه ماهگی

 

حدیثم  تو بال های منی برای اوج گرفتن, اوج گرفتن تو زندگی, زندگی که میخوام برای تو بهشت باشه, عزیز جونم.

بزرگترین هدیه خدا و زیباترین لبخند زندگی دوست دارم قد آسمون جیگر مامانی و بابایی تو.

حدیث من نفس مامان امروز ده ماهه شد .ده ماهگیت مبارک دختر گلم

 

عــــــــــشقممم، نفسممم، شیرین بودی شدی شکلات نمیدونم از کجا شروع کنم و از کدوم  یک ازشیرین کاری هات بنویسم برات، میوه وجودم ده ماهگیت مبـــــــــارک، بزرگ شدنت مبــــارک، باهوش تر شدنت مبـــارکککککککک، وقتی اومدنی یه بقچه عشق بودی حالا شدی یه دنیا نه هزار هزارررررررررر تا دنیا عشق و محبت وقتی تو چشام نگاه میکنی از اون نگاه های معنی دار یه حسی که نشون میده چقدر بهم وابسته ایم همون عشق مامان دختری یه حسی که نمیشه تو کلمه و لغت جاش داد حدیثم عـــــــــــاشقتم 

عزیز دلم هنوز از دندونات خبری نیست گل من پس اون مرواریدا کی میخان خودشونو نشون بدن؟؟؟؟؟

از پیشرفت هات اینکه زنگ تلفن و ایفون و میشناسی وقتی ایفون میزنه دست و پا میزنی که تو رو بگیریم لغل شما در و باطز کنی بعدشم چشم به در منتظرمیمونی ببینی کیه.

وقتی میگم بیا الوووووو کنیم خودتو زودی میرسونی به تلفن.

وقتی نزدیک بخاری سماور کتری یا چایی میری میگم جیز تو هم تکرار میکنی جیززززززززززز

ولی نمیدونم وقتی نزدیک کنسول میری میگم جیز سرعتتو زیاد میکنی که خودتو بهش برسونی جیززززه اونم حدیث خانوم.

از وسایل خونه ساعت دیواری ، عکس ، تخت و کمد خودت و عروسکهاتو میشناسی.

لامپ خونه رو خاموش روشن میکنی.

دست دسی میکنی(clap) که میگم قشنگ دست میزنی وروجکم.

از دایره لغاتت که فقط ماما بابا دده نه نه میگفتی الان این کلماتم بهش اضافه شده

ده ده (گل) یعنی بیا /یکی از کاراتی که باعث خنده همه میشه اینه که وقتی با توپ بازی میکنی توپ اونورتر باشه میشینی با دستت به توپ اشاره میکنی انگشتهای کوچیکتو باز و بسته میکنی میگی ده ده 

وقتی یه نفر یا یه وسایل و نبینی میگی دیتدی(گتدی) یعنی رفت

از خیابون ماشین که رد بشه میگی دودود دیتدی

وقتی یکی بیاد میگی ددی(گلدی) یعنی اومد

من اون زبونتو خام خام بخورم جیگرممممممم

حالا بریم سراغ عکسهای نه ماهگیمون

کلاه باباجونو سرش گذاشته چه ژستی هم گرفته عروسک

عاشق قابلمه و تابه اییییییی

عاشق میوه ای مخصوصا سیب و موز//با این سیبم که ماجرایی داشتی واسه خودت

 

خدا جون شکرتتتتتتتتتتتت به خاطر همه چی و مهمتر از همه اینکه من حدیثم و وحیدم رو دارم.


تاریخ : 19 آذر 1393 - 15:30 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 938 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

اولین مراسم سالگرد مامان بزرگ

(((    مادربزرگ عزیز   )))
 درست يك سال  از رفتنت میگذرد و عروج ناباورانه ات هنوز در باورمان نگنجیده است.
مادر بزرگ عزیز و دوست داشتنیم بار سفر بست و در عروجی ناباورانه سبکبال از خاک به افلاک پر گشود و ما رو در موج سهمگینی از مصیبت و اندوه فرو برد در خونه ای تا ابد بسته شد که حد اقل برای مادر بزرگ  ، بچه ها و نوه ها به دور هم جمع می شدن ولی از حالا به بعد خیلیا دیگه با هم کاری ندارن ...
روز ينج شنبه عزیزی رو از دست دادیم که جسم و حضور بیمارش هم باعث شادی بچه ها و نوه هاش میشد .
با رفتنش داغی رو به دل همه گذاشت ولی خودش از اون همه رنج بیماری راحت شد .
با رفتنش خیلی از چیز ها هم نابود میشه و از بین میره .
دیدن چهره ی سرد و یخ زدش که توی خانه برای آخرین بار برای خداحافظی آوردنش  یادم نمیره .
 هنوزم باور ندارم با عزیزی وداع کردیم که باهاش کلی خاطرات قشنگ و خوب دارم .
 نه فقط من که برای همه ی بچه ها و نوه هاش کلی خاطره ی  شیرین یادگاری گذاشت .
.مادربزرگ، برای همیشه از پیشمان رفت
تن سردش به زمین رسید و روح بزرگش نصیب آسمان شد!
مادربزرگ رفت
روحت شاد و با فاطمه زهرا محشور باد
عزیزم حدیث جون پارسال تو توی دلم بودی که مامان بزرگ من از پیشمون رفت .وقتی شنیده بود قراره به دنیا بیای خیلی خوشحال شده بود ولی پر زد و رفت از پیشمون...
مراسم سالگرد تو رو باخودم برده بودم اذیت نکردی و دختر خوبی بودی

تاریخ : 01 آذر 1393 - 22:28 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 1755 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

هفت ماهگی و هشت ماهگی در یک پست

سلام نفس مامان جیگر من خوشگلم ببخشید که دیربه دیر میام برا آپ چون مشغول شیطنت ها و بازی باهاتم واینکه به خاطر سرماخوردگیت چند روز تب داشتی و وقتی حال و حوصله نداشته باشی هیشکی تو خونه حال و حوصله نداره.

ولی خداییش دارم با خوشگلم عشق میکنم با لحظه لحظه های بودن باهاش خوشبختی رو احساس میکنم با رشدش منم رشد میکنم و سعی میکنم مادرانگی هایی که در حد توانم هست و براش بکنم و کم نزارم برا وجود نازنینش خدایا نیرو بده تا بسازم دنیایی شاد و عاری از غصه برای جیگر گوشه ام....

عشق مامان که حالا بزرگ شده شش ماهگی حالت سینه خیز میرفت از هفت ماهگیشم که چهاردست و پا میره .

الان کلمه هایی که تلفظ میکنی 

بابا

مامان

ده ده 

نه نه 

وقتی میگم حدیث بابایی کو به عکس رو دیوارنگاه میکنی وقتی میگم پیشی کو به حیاط خونه مامان نرگس اینا نگاه میکنی دوست داری بری گربه رو بگیری وقتی میبینیش انقدر ازته دلت میخندی فدات بشم الان عکس این گربه ناقلا رو ندارم تو پست بعدی میزارم تا یادگاری بمونه برات خوشگلم.و این که بغل غریبه ها زودی میزنی زیر گریه که اینم اقتضای سنته وروجکم.عزیز دلم اولین اموزشهارو در قالبعکس برات میزارم و اینکه اصلا علاقه ای به کارتون نداری فقط بغل من میشینی کارتون آموزشی majic english رو نگاه میکنی.وقتی میگم حدیث نانای کن دستاتو تکون میدی.دیگه ذهنم تا اینجا یاری میدی بقیه فعالیت ها و شیطنت هات تو پست بعدی ان شالله...

حالا بریم عکسهای خوردنی رو ببینیم

وروجک و نیگا عاشق سشواره به خصوص صداش

اینجا حدیث گلی خودش تونست سرپا بایسته ازدستاش کمک میگره وایمیسه ولی هنوز تعادل کافی برا ایستادن نداره شیطون بلا

هوای سرد پاییزی

بازی های حدیث کوچولو

منم میخوام نماز بخونم خوب....

ماجراهایی که با نون داره این جیگر ببنید

این پست یکم طولانی شد چون گلچینی از عکسهای هفت ماهگی و هشت ماهگیتو یه جا گذاشتم

میبوسمت عزیزم


تاریخ : 16 آبان 1393 - 00:50 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 1571 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

حدیث فرشته دوست داشتنی خدا

این پست ویژه ماه محرمه ان شالله تو پست های بعدی از شیطنت ها و کارهای خوشگلم مینویسم.

بخواب علی‌اصغرم. بخواب که راه درازی در پیش روی ماست.
می‌دانم که شدّت رنج و محنت این سرزمین، خواب را از چشمان کوچکت ربوده است.
پدرت حسین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: (( این جا غاضریه، نینوا و بهتر بگویم؛کربلاست. محلّ فروآوردن ما و سرزمین ریخته شدن خون‌های ما.
این جاست که حرمت ما را می‌شکنند و مردان و کودکانمان را می‌کشند.))
این دشمن از نسل همان‌هایی است که در جنگ بدر و در مبارزه‌ی با حجّت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به جهنّم پیوستند. آن روز در مخالفت با رسول الله قد علم کردند و امروز در مخالفت با سبط او، حسین(علیه‌السلام).
در مدّت این شش ماهی که در این دنیا زیسته‌ای، سرود شهامت و شهادت را برایت زمزمه کردم و از شیره‌ی جانم که آمیخته با ولای حسین(علیه‌السلام) بود، سیرابت نمودم.
برایت گفتم که حق و باطل با هم جمع نمی‌شوند.
گفتم که یا ولایت امام نار یا امام نور. ولی امان از این قوم که ولایت امام نور را رها کردند و به ولایت امام نار گردن نهادند.
نامه‌های دعوت کوفیان هنوز هم همراه ماست. امام زمانشان را به سوی خود می‌خوانند و از برای کشتنش شمشیر از غلاف برون می‌کشند.
اینان آن قومی را که(( از یک صبح تا شب، چهل پیامبر خدا را کشتند و فردای آن، به راحتی به بازارهایشان رفتند و مشغول سرگرمی‌های دنیایشان شدند)) رو سفید کردند.
آنان یحیی(ع) کُشان امروزند در سال شصت و یک هجری.
فرعون وجودشان در برابر موسی زمان ایستاده است. نمرود وجودشان، در برابر خدا سینه سپر کرده و بانگ برآورده که ((اَنَا رَبُّکُمُ الاَعلی))
آن‌ها را خواب دنیا فراگرفته و به چند روز زندگی دنیا دل خوش نمودند.
سوره‌ی فجر را با هوای نفس می‌خوانند و از تأویل آن که حسین بن علی است، غافلند.
"دین لقلقه‌ی زبانشان شده و موقع ابتلا، دین داران واقعی، چه قلیل‌اند!"
حسین(علیه‌السلام) را که جامع همه‌ی آیات الهی است، قرآن است و باطن دین و کشتی نجات آن‌ها، به زر و سیم دنیا می‌فروشند.
اگر می‌خواهی تفسیر و عینیّت آیه‌ی ((لا تَشتَرو بِآیاتی ثَمَناً قلیلاً و ایّای فَاتَّقون)) را ببینی، به آن‌ها که روبروی آیت خدا، حسین(علیه‌السلام) ایستاده‌اند، نگاه کن.
آری این‌جا سرزمین ((کرب)) و ((بلا)) در سال شصت و یک هجری است.
سال موعود، زمین موعود و حادثه موعود.
این‌جا انبیاء و اولیای الهی آمده اند« همه‌ی آن‌ها از آدم(علیه‌السلام) تا نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد که سلام و درود خدا بر آن‌ها باد، از این جا عبور کردند و بر مصیبت خاندان رسول خاتم محمّد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله» ناله کردند و گریستند.
گویا همین دیروز بود که پدربزرگ غریبت، علی(علیه‌السلام) از صفین بازمی‌گشت و چون به این زمین تفتیده و مضطرب رسید، اشک پهنای صورتش را شست.
اصحاب دلیل را جویا شدند و فرمودند : «اینجاست که حسینم را می‌کشند در حالی که روزها آب را بر او و اهل بیت او بسته‌اند.»
خداوند می‌خواهد مردان و سربازان پدرت را در راهش، کشته ببیند و ما زنان و کودکان خیام را، اسیر.
خداوند می‌خواهد که همه‌ی ما،سربازان حسین(علیه‌السلام) شویم و مانند مادرمان فاطمه سلام‌الله‌علیها فداییان ولایت و در این میان قرار است که کوچکترین و اقیانوس‌ترین سرباز حسین(علیه‌السلام) تو باشی.
پاره جگر رباب،
کمتر تقلّا کن. زود است که تو را به دستان حسین بسپارم تا آخرین اتمام حجّت این قوم شوی و دلیل مظلومیت مولایمان حسین(علیه‌السلام).

93.8.9 صبح اولین جمعه ماه محرم و حدیث 8 ماهه

حدیث گلی مامان و بابا هم تو همایش شیرخوارگان شرکت کرد.

مهدی خادم اذریان مداح اهل بیت در رثای شهادت طفل شیرخواره حضرت رباب(س) به ذکر مصیبت پرداختند و مادران در حالی که شیرخوارگان خود را در دستان بلند کرده بودند، همراه با آه و ناله، لبیک «یا صاحب‌الزمان» سر دادند و این چنین خطاب به مولا و مقتدایشان حضرت صاحب ا‌لامر(عج) گفتند: «یا صاحب الزمان، فرزندم را نذر یاری قیام تو می‌کنم، او را برای ظهور نزدیکت برگزین و حفظ کن».

نفس منم شبیه فرشته ها شده بود و اصلا تو مراسم اذیت نکرد کمی بازی کرد و در آخر مثل فرشته کوچولوها لالا.

خدایا به حق علی اصغر شش ماهه امام حسین مواظب دخترم باش

روز عاشورا

حدیث کوچولو سوار براسب نمادین امام حسین

 

حدیث بغل باباجون تو مراسم شبیه خوانی


تاریخ : 15 آبان 1393 - 17:49 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 1668 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

روزهای اخر تابستان

سلام ما اومدیم با پست جدید

اول اینکه دختر گلم شش ماهش تموم شد 19 شهریور ماه به خاطر واکسنشم کمی حال نداشت ولی خدارو شکر به خیر گذشت.

قبل اونم روز میلاد امام رضا حدیث سفر زیارتی به قم داشت و خدارو شکر تو راه دختر خوبی بود و اذیت نمیکرد.

از پیشرفت های حدیث جون اینکه الان سینه خیز میره همه چیز و قشنگ دستش میگیره.

تازگی ها میگه ماما و بابا و اینکه من و باباش و کامل میشناسه و در ضمن عاشق تنها داییشه و بابا جونم که علاقه خاصی داره.دوتا خاله هاش و مامان نرگس و مامان جونشم با عموش به خوبی میشناسه ولی بغل بقیه احساس غریبی میکنه و اگه من نباشم گریه. 

حالا قسمت شیرین پستمون عکسها.....

تو عکس بالایی حدیث رفته زیارت سیدحمزه شهرخودمون تبریز

و اما قم ...

اینجا اماده شدیم بریم حرم

 و خواب اخرشب 

خوب بخوابی عزیزم و خوابهای خوب ببینی

زیارتت قبول

اینم بقیه عکسهای خوشگلم به دوستای عزیز

حدیث به همراه دخترعمه اش ایلین

 

حدیث تراکتوری

یاشاسین تراختور...

اینم حسام کوچولو نوه عموی مامان خدا حفظش کنه

دخترم همیشه شاد وسلامت باشی

اولین تابستان زندگی تو هم داره تموم میشه ارزوی بهترین ها رو واسه تو دختر گلم دارم


تاریخ : 26 شهریور 1393 - 03:51 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 1050 | موضوع : وبلاگ | 4 نظر

روز دختر

 

 

  عزیزم امروز روز توست ، امیدورام از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری

و به تمام خواسته های زندگیت برسی

  ای بهار آرزوی نسل فردا،دخترم / ای فروغ عشق از روی تو پیدا، دخترم

چشم وگوش خویش را بگشا کز راه حسد / نشکند آیینه ات را چشم دنیا، دخترم

دست در دست حیا بگذار وکوشش کن مدام / تا نیفتی در راه آزادی از پا، دخترم

کوه غم داری اگر بر دوش دل همچون پدر / دم مزن تا می توانی از دریغا، دخترم

با مدارا می شوی آسوده دل،پس کن بنا / پایه رفتار خود را بر مدارا، دخترم

  برای دختر گلم یه آسمون عشق میارم

برای ناز اون چشاش سخاوت هدیه میارم

میشه اسم پاکتو رو دل خدا نوشت
میشه با تو پر کشید توی راه سرنوشت
میشه با عطر تنت تا خود خدا رسید
میشه چشم نازتو رو تن گلها کشید

دختران فرشتگانی هستند  از آسمان
برای پر کردن قلب ما با عشق بی پایان

دخترم با تو سخن می گویم
زندگی در نگهم گلزاریست
و تو با قامت چون نیلوفر ، شاخه ی پر گل این گلزاری
من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم
گل عفت ، گل صد رنگ امید
گل فردای بزرگ ، گل فردای سپید
چشم تو آینه ی روشن فردای من است
گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ
کس نگیرد ز گل مرده سراغ
دخترم با تو سخن می گویم
دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش
همه گل چین گل امروزند
همه هستی سوزند
کس به فردای گل باغ نمی اندیشد
آنکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد
بلبل عاشق نیست
بلکه گلچین سیه کرداریست
که سراسیمه دود در پی گل های لطیف
تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خاک
دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک
تو گل شادابی ‏
به ره باد مرو !!!
غافل از باد مشو
ای گل صدپر من
همه گوهر شکنند
دیو کی ارزش گوهر داند ؟
دخترم گوهر من ، گوهرم دختر من
تو که تک گوهر دنیای منی
دل به لبخند حرامی مسپار ، دزد را دوست مخوان !
چشم امید به ابلیس مدار
ای گوهر تابنده بی مانند
خویش را خار مبین
آری ای دخترکم
ای سراپا الماس ، از حرامی بهراس …
قیمت خود مشکن
قدر خود را بشناس
قدر خود را بشناس


تاریخ : 06 شهریور 1393 - 04:04 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 1520 | موضوع : وبلاگ | 4 نظر